آخر دنیا

وقتی آدم برسه به ته خط، دیگه چی برای از دست دادن داره؟ اینجا تقریباً آخر دنیاست! پایین‌ترین خشکی کره زمین، پاتاگونیا-کشور شیلی. نزدیکی‌های قطب جنوب. و با این‌که باید هیچ چیزی برای از دست دادن نمی‌داشتم دو دستی کلاهم رو چسبیده بودم تا باد سردی که از توده‌های عظیم یخ شناور در آب می‌وزید، […]
ادامه مطلب

دلم برای تابستان تنگ شده

دلم برای تابستان تنگ شده، برای ساعت‌ها در تراس خانه مادر و‌ پدرم نشستن و خواندن و نوشتن پرونده و لایحه و‌ دادخواست با طعم میوه‌های حیاط. همین‌جا، پشت همین میز تراس، رکورد هفت هشت ساعت نشستن و کار کردن را ثبت کرده‌ام.
ادامه مطلب

در دفتر وکالت یک همکار و دوست عزیز

اینجا دفتر وکالت یکی از همکاران عزیز من است. در دانشکده‌ی حقوق، همکلاسی بودیم و بیشتر از بیست سال است با هم دوست و‌ همکاریم. خانم وکیلی بسیار توانا و‌ موفق در پرونده هایی بزرگ و سخت. هر از گاهی با هم ساعت‌ها گفت‌وگو داریم، در دفتر او یا دفتر من. این عکس را مدتی […]
ادامه مطلب

وصیت‌نامه متوفی

وصیت‌نامه متوفی: «… به علت برخورداری از سلامت عقل و هوش و ادراک، اینجانب تا آخرین دینار مایملکم را در زمان حیات خرج کردم و چیزی باقی نگذاشتم…»   این چند خط، هر چند در کتاب «قضا و مزاح» مرحوم کشاورز آمده، اما وصف‌الحال من در زمان مربوطه نیز هست و از این‌که این‌چنینم خرسندم. […]
ادامه مطلب

روزی که پروانه‌ها همه‌جا بودند

اردیبهشت دو سال پیش تهران پر از پروانه بود، یادتون هست؟ پروانه‌ها همه‌جا بودند. توی خیابون و پارک ‌و حیاط و حتی گاهی توی ماشین و لب پنجره‌ی اتاق‌ها. هیچ‌وقت این‌قدر پروانه رو همین نزدیکی‌ها ندیده‌بودم، هیچ‌وقت. این چند ثانیه فیلم رو یک صبح قشنگ بهاری که قبل از دفتر، رفته‌بودم پارک پردیسان بدوم گرفتم […]
ادامه مطلب